سندرم خود کم بینی
سندرم خود کم بینی
داشتم کتاب هنرمندانه بقاپید را مطالعه می کردم که به یکباره با این اصطلاح مواجه شدم. کنجکاوی ام را بر انگیخت به همین دلیل سعی کردم بیشتر در مورد آن مطالعه کنم.
در این کتاب آمده بود: اگر بیش از اینکه شروع به «خلاق بودن» کنم، صبر کرده بودم تا بفهمم که چه بودم یا چه می خواستم باشم، خب به جای اینکه چیزهایی خلق کنم، هنوز این طرف نشسته بودم و معمای خودم را حل می کردم. طبق تجربه ی شخصی من، در خلق چیزهای مختلف و انجام دادن کار، می توانیم معمایمان را حل کنیم و خودمان را بشناسیم.
آماده اید، شروع کنید و چیزهایی خلق کنید.
شاید بترسید از این که شروع کنید. طبیعی است. این چیز واقعی است که در بین افراد تحصیلکرده شایع شده و با عنوان «سندرم خود کم بینی» شناخته می شود. شرایطی که فرد تحصیلکرده به ظاهر رقابت پذیر و پیروز است، ولی از درون، به نوعی تقلب و شکست راضی است و خود را بازنده می پندارد.
تعریف کلینیکی آن عبارت است از: « شرایط روحی و روانی ای که فرد قادر به درونی کردن موفقیت های خود نیست» و بدین معنی است که حس می کنید یک حقه باز هستید – حسی که مدام به آن پر و بال می دهید – که واقعاً برای آنچه انجام می دهد، هیچ ایده ای ندارد.
این صفحه کتاب واقعا برایم تکان دهنده بود. خیلی وقتها خودم هم دچار این احساس می شدم. البته در گذشته بیشتر و حالا کمتر و کمتر شده است. هرچقدر بیشتر روی عزت نفس خودم کار می کنم، این حس در درونم کاهش پیدا می کند.
افرادی که دچار این سندرم هستند، سعی می کنند که با اصالت زندگی کنند. می ترسند از اینکه نکند کاری انجام بدهند که نشان از دروغگویی، دزدی یا بی مسئولیتشان باشد. اما همین فکر خودش بعد از مدتی باعث می شود که دچار نوعی کمال گرایی شوند. مدام می خوانند و تجربه کسب می کنند. آنقدر که فکر می کنند حقشان است که پیروز میدان باشند، حقوق بالایی دریافت کنند، دیگران کشفشان کنند و… . اما وقتی که قرار است واقعا کاری به آنها محول شود، ترس از حقه بازی به سراغشان می آید.
اصلا مگر من چیزی بلد هستم که قرار باشد بابتش این همه پول دریافت کنم؟ دیگران که بهتر از من هستند؟ نکند دارم جای آنها را می گیرم؟ احتمالا صاحب کارم آگاه نیست که من آنقدرها هم که او فکر می کند خوب نیستم.
و اینجاست که سیکل باطلی از احساس توانایی و ناتوانی گریبان فرد را می گیرد و نمی گذارد رشد لازم را بکند.
چاره کار کجاست؟
اول از همه باید بدانیم که خیلی از افراد موفقی که دور و برمان هم می بینیم دچار همین احساسات بوده و هستند. آنها پذیرفته اند که چنین احساسی وجود دارد، اما نباید به آن بها بدهند و بهتر است کار خودشان را انجام بدهند. فقط در نهایت گاهی برای اهرمی برای هل دادن از آن استفاده می کنند. اما غرق این احساس نمی شوند.
دوم اینکه بسیاری از افراد متوجه شده اند که آن قدر باید جعل کنند تا بالاخره بتوانند خودشان را خلق کنند و این اصلا به معنی دزدی یا بی اصالت بودن نیست.
در این کتاب آمده است:
1- به چیزی وانمود کنید که آن نیستید تا آن بشوید؛ جعل کنید تا زمانی که موفق شوید، تا زمانی که مردم آن گونه که می خواهید، شما را ببینند.
2- تا زمانی که واقعا چیزی خلق نمایید، وانمود کنید که در حال خلق چیزی هستید.
شما حقه بازانه شروع می کنید و واقعی می شوید.
گلن اُ.براین
اگر دوست دارید بیشتر در مورد این موضوع بدانید می توانید، به کتاب «هنرمندانه بقاپید»، نوشته آستین کلئون مراجعه کنید.
لینک خرید کتاب هنرمندانه بقاپید
ارادتمند الهه کمالی دهقان
دیدگاهتان را بنویسید