حامی درون
سالها کار و عدم حمایت از خود
روزی به خودم آمدم و دیدم سالهاست برای دیگران کار کردهام تا آنها به آرزوهایشان برسند. پس کی به دنبال آرزوهای خودم بروم؟ این تبدیل شد به یک سؤال ذهنی در وجودم و سعی کردم دنبال جوابش بروم.
در محیط کارم بهخوبی میدرخشیدم. اما چند ناراحتی عمیق در وجودم رخنه کرده بود. اینکه این محیط پتانسیل آن را داشت که بهتر و بهتر شود، پس چرا هرچه طرح میدادم، بازهم مسائل حل نمیشد و دوم اینکه چرا باوجوداینکه من اینهمه تلاش میکنم، احساس قدردانی را دریافت نمیکنم. انگار کسی ما و تلاشهایمان را نمیدید. گاهی هم که اعتراض میکردیم، میگفتند سعی کنید یک قدردانی درونی در خودتان ایجاد کنید و به خاطر چیز دیگری تلاش کنید و منتظر تشکر ما نمانید. اینکه این جمله درست بود یا نبود، بماند.
یک تصمیم جدی در راستای حامی درون:
تصمیم گرفتم به دنبال آرزوهایم بروم. از کارم استعفا دادم و با پساندازم یک دفتر اجاره کرده و کار آموزش را آغاز کردم. استرس پشت استرس. روزهایی بود که به خودم میگفتم برو دنبال یک کار نیمهوقت که اینقدر نگران نباشی. چرا امنیت مالیات را به خطر انداختی. اما دوست داشتم آرزوهایم را محقق کنم. یک سال گذشت. تلاشهای بسیار، شرکت در دورههای متعدد، اما حال روحی من بههمریخته بود.
حمایت از خودم:
روزی سوار ماشین در حال رانندگی به سمت کلاس بودم و با خودم زمزمه میکردم که :
من خودم را دوست دارم و تأیید میکنم. من عزیز خدا هستم، من باارزش هستم، من از هر نظر عالی و کافیم.
بهیکباره گفتگوی ذهنی در درونم آغاز شد:
واقعاً من را دوست داری؟ چند وقته دارم برات کار میکنم؟ پس چرا از من تشکر نمیکنی؟ تو هم مثل بقیه من رو ندیدی.
انگار جرقهای در ذهنم زده شد. من یک سال بود که با تمام وجود برای خودم تلاش کرده بودم، برای اهدافم، اما فراموش کرده بودم که بهعنوان مدیر خودم، باید از الهه درونم قدردانی کنم (اسم کوچک من الهه است). آنجا بود که بلندبلند شروع کردم و از خودم بابت همه تلاشهایم تشکر کردن. انگار که بر روی سن رفته بودم و گوینده داشت یک سال تلاش من را باافتخار به زبان میآورد.
نمیدانم چقدر زمان برد، اما بعد از پایان مراسم درونی که برای خودم گرفته بودم، الهه پر از انرژی و شوق بیشتری برای تلاش بود.
به یاد آوردم که من، الهه کمالی دهقان، مستحق بهترین تقدیرها و حمایتها از سمت خودم هستم، چون من بهصورت ویژه میدانم که این دختر برای اینکه به اینجا برسد، چهکارهایی و چه شرایطی که سپری نکرده است.
حمایت از خودتان:
همه ما در زندگیمان احتیاج به حمایت دیگران داریم. وقتیکه به دنیا آمدهایم، مهمترین و بزرگترین حامی ما مادر و سپس پدرمان بودهاند.
گاهی پیشآمده است که این حمایت از طرف اطرافیانمان بهخوبی انجامنشده است. شدیداً احساس تنهایی و بیپناهی کردهایم و نمیدانستیم چهکاری باید انجام بدهیم.
در مدرسه مورد بازخواست قرار گرفتیم و کسی نبود که بگوید، ما این اشتباه را مرتکب نشدهایم. با دوستانمان دعوایمان شده است اما نتوانستهایم حقمان را بگیریم.
بزرگتر شده و وارد اجتماع شدیم. دانشگاه، ازدواج، محیط کار و … . دوست داشتیم کسی باشد که راه و چاه را به ما نشان بدهد. آن روز که پول کم آوردیم بغلمان کند و بگوید که اشکالی ندارد. وقتی دوستی سرمان کلاه گذاشت، معشوقهمان رهایمان کرد، مدیرمان بهجای تشویق کلی بدوبیراه و انتقاد تحویلمان دارد کسی باشد که به حرفهایمان گوش بدهد و در کنارش آرام شویم. اما گاهی هیچ فردی را پیدا نکردیم. بعضیهایمان هم رابطهمان با خدا آنقدرها که بایدوشاید خوب نبوده که احساس کنیم که توسط او حمایت میشویم.
حالا که آن زمانها گذشته است، هر وقت که به این مسائل فکر میکنیم، دلمان میگیرد و زخمها و ناراحتیهای گذشتهمان سرباز میکنند. هنوز هم دوست داریم کسی ما را درک کند و آن لحظاتمان را بفهمد.
اما بارها متوجه شدهایم که بهجز خودمان و خدایمان، کسی عمیقاً متوجه نبوده است که ما چه چیزی را حس کردهایم.
من در کلاس خودشناسی که هر هفته برگزار میکنم، با شرکتکنندگان، خیلی از این مباحث را بازکرده و در موردش صحبت میکنیم. رنجشهایمان را درآورده، باورهای پشت آنها را شناسایی کرده و سعی میکنیم مسائل را دانه به دانه حل کنیم.
شما چقدر حامی خودتان هستید؟ حتماً این صوت را گوش بدهید، زیرا به شما میگویم که چهکاری باید برای خودتان بکنید:
ارادتمند شما الهه کمالی دهقان
دیدگاهتان را بنویسید